بدون شک ترور سیدحسن نصرالله خسران بزرگی چه در بعد میدانی، چه روحی و روانی برای جبهه مقاومت به ویژه ایران است. انقلاب اسلامی ایران مهمترین باورمند و متحد فکری، سیاسی و میدانی خود در خارج از مرزهای ایران را در حساسترین شرایط منطقه از دست داد.
تروری در این سطح نظر به عواقب آن و اساسا سلسله ترورهای اخیر علیه حزبالله برونداد ورود عمیقتر آمریکا در این جنگ است. چنین حمله و تروری بدون مشارکت آمریکا چه در بعد هماهنگی و برنامهریزی و احتمالا مشارکت فعال سیا و پنتاگون در دو حوزه اطلاعاتی و عملیاتی انجام نشده است. کما این که این اتفاق مسبوق به عملیات فریب چند وجهی آمریکا و اسرائیل بوده است؛ از طرح مشکوک آتش بس موقت ۲۱ روزه طی دو روز گذشته و سفر نتانیاهو در این شرایط جنگی به نیویورک گرفته تا تبادل پیام و تحرکاتی برای آغاز مذاکراتی هستهای و غیره.
جنگ لبنان منعکسکننده بازنگری اسرائیل و به روز رسانی مستمر راهبرد خود در قبال حزبالله از ۲۰۰۶ و برنامهریزی دقیق از آن زمان است که همچنان مترصد تکمیل حلقه نهایی برنامه خود و فرصت و زمانی مناسب برای این جنگ بوده است. اما این حلقه همان رخنه بزرگ و مکشوف شدن اسرار حزبالله از طریق وسایل ارتباطی(شنود) بوده است که چند ماه قبل تکمیل شد. از آن زمان هم لحن اسرائیل در قبال حزبالله و جبهه شمالی رفته رفته تغییر کرد.
از این رو، تفاوت این جنگ با جنگ ۲۰۰۶ در این است که در جنگ ۳۳ روزه اسرائیل کاملا غافلگیر شد و بدون برنامهریزی قبلی پس از اسارت دو نیروی خود جنگ را به راه انداخت؛ اما در جنگ کنونی نه تنها غافلگیر نشده بلکه با برنامهریزی کامل و در اوج آمادگی اطلاعاتی و امنیتی وارد شده است؛ بر عکس جنگ غزه که اسرائیل کاملا غافلگیر شد.
اکنون این پرسش پیش میآید که سرنوشت حزبالله و جنگ لبنان چه خواهد شد؟
اسرائیل این ترور را "نظم نوین" و آغاز تغییر در خاورمیانه دانسته است. رهبری حزبالله هم در بیانیه امروز خود عهد بسته است که «به جهاد خود در مقابله با دشمن، حمایت از غزه و فلسطین و دفاع از لبنان» ادامه خواهد داد.
ترور این تعداد رهبر و فرمانده رده بالای حزبالله تاکنون در تاریخ آن سابقه نداشته و متحمل ضربهای سنگین و بیسابقه شده است و در سختترین شرایط خود قرار دارد؛ اما در تحلیل پیامد این اتفاق نباید فراموش کرد که حزبالله یک تشکیلات و سازمان است و کشور نیست که با ترور رهبران نظام سیاسی حاکم بر آن، این نظام ساقط و نظامی دیگر جایگزین آن شود؛ یا ارتشی رسمی که با حذف فرماندهان ارشد آن شیرازهاش از هم بپاشد.
تاکنون بزرگترین دستاوردی که اسرائیل در جبهه شمالی به دست آورده است، امنیتی و اطلاعاتی در نتیجه رخنه الکترونیک و انسانی است و فعلا تا تبدیل این دستاوردها به پیروزی نظامی و سیاسی فاصله دارد. هر وقت این ضربات به پایان دادن به حملات حزبالله و به تبع آن بازگشت ساکنان شهرکها به شمال اسرائیل و در کل گسست ارتباط آن با جبهه غزه و همچنین بازگرداندن حزبالله به شمال رودخانه لیطانی ختم شود، آن وقت میتوان گفت که تل آویو دستاوردهای خود را نقد و به پیروزی سیاسی و نظامی راهبردی تبدیل کرده است. اما چنان که در غزه هم برآورده نشد، در لبنان نیز محتمل نیست.
پس از این ترور ارتش اسرائیل به سمت غزهای کردن جنوب لبنان و ضاحیه بیروت حرکت و به احتمال زیاد حمله زمینی خود را آغاز کند، اما این حمله در واقع انتقال جنگ به مرحلهای است که حزبالله در آن مانند حماس در غزه میتواند جنگ لبنان را وارد وضعیتی قفل شده و بنبست کند و از طرف مقابل تلفات زیادی بگیرد.
کما این که ترور اسماعیل هنیه رهبر حماس برگردانی راهبردی در جنگ غزه برای اسرائیل نداشت، ترور سیدحسن نصرالله نیز با وجود تبعات بیشتر چنین است. اما حزبالله در راه ساماندهی وضعیت داخلی بخود با مجموعه چالشهای امنیتی مهمی در این شرایط جنگی مواجه است.
کمیت و کیفیت واکنش حزبالله به ترور رهبر خود سنجه خوبی برای پیشبینی آینده جنگ لبنان پس از سیدحسن نصرالله و همچنین تحرکات بعدی اسرائیل خواهد بود.
دولت نتانیاهو که اکنون از این ترورها سرمست است و دست خود را برتر میداند، بعید است که به این حملات در لبنان اکتفا کند و اگر در هفتههای آتی اهداف خود در جنگ لبنان را در حال تحقق ببیند، احتمالا به هدفی بزرگتر یعنی ایران فکر کند. در این میان، متغیر مهم و چه بسا تعیین کننده له یا علیه اسرائیل نوع مواجهه ایران با تحولات جدید است.
پایان/
نظر شما